در موج خنده هایت قایق بسی شکسته در قایق شکسته قلب کسی نشسته زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق زندگی یعنی دویدن بی امان در در وادی عشق رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق خداوندا دلم بی خانه مانه حریف دل غمزده ی من ناله هامه خداوندا تو در تقسیم شادی تو در هر نعمتی به هر که دادی ببردی نام من را آخر خط نمی دانم شاید هم در آخرین جلد 1000 مرتبه 900 جمله ی عاشقانه را در 800 بار مختلف به 700 زبان، بیش از 600 نفر مطرح کردم،500 نفر ان ها 400 جمله را در 300 زبان در 200 برگه ترجمه کردند100 بار برای تو در 90 روز خواندم ،روزی 80 بار برای من تکرار کردی 70 بار آن را آموختی پس از 60 روز و 50 ساعت و 40 دقیقه 30 بار از تو 20 سوال کردم 10 بار به 9سوال 8جواب دادی ولی در آخر 7 روز و 6 ساعت فکر کردی روزی 5 مرتبه تو را 4بار دعوت کردم و از تو 3 ساعت خواهش کردم تا 2باره تجدید نظر کنی، آن وقت1 بار گفتی "دوستت دارم ،بی تو هرگز" اگر عاشق شدی در شهر غربت سوار خر بشو برگرد ولایت اگر چشما ن من دریاست تویی فانوس شبهایش اگر حرفی زدم از عشق تویی مفهوم و معنایش اگر یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت به این شرطم هم که گهگاهی تو هم از من کنی یادی ای خدا بس که دعا کردم بهت خسته شدم واسه گفتن حکایت شاعر خسته شدم ای خدا اشک چشمامو نمی بینی مگه دل عاشقا رو تحویل نمی گیری مگه ای خدا صبح تا غروب تو دعا دستام بالاست می دونم شکستن حرمت عشق ، کار ما هاست ولی ای خدای مهربون ، خالق هفت آسمون واسه یک بارم شده گوش کن حرف دلمون آدمای نا مهربون زیاد شدن تو روزگار خوبیها کم شدنو غصه ها مونده ،موندگار دلها پر شدن سراسر شک و ناباوری دلها خالی شده از یک هم نفس ، یه یاوری به خدا دلهامون ، خسته از هر چی نیرنگ و ریاست مهربونی و صداقت توی دنیا ، حکم کیمیاست ای خدا ، من از تو هیچی نمی خوام جز یه دعا ! تو برس به داد دلهای ، دل شکسته ها من به جز تو توی دنیا دیگه هیچ کی ندارم توی دلواپسیهام ، توی دعا ، هیچی بهونه ندارم قسمت می دم به حق ، هر چی هوری و پری منو از یاد دل اونی که می خوامش نبری بعد تو اون شده آروم دلم تو زندگی جز تو اون من ندارم سر یه هیچ کی بندگی شاید حرفای دلم ،حرفای قلب اون باشه تو می دونی دل من حتی تو خوابم باهاشه خدایا ، اشک می ریزم ، دستا مو بالا می برم، واسه دعا نزار این دل شکسته ام بمونه ازش جدا . علاقه و محبت شدیدی که قبلاً به تو ابراز می کردم دروغ بود ولی احساس بود،در حقیقت نفرت من به تو روز به روز بیشتر می شد و هر چه بیشتر تو را شناختم به دو رویی تو بیشتر پی بردم و این احساس در قلب من جای می گیرد که بالآخره باید از هم جدا شویم دیگر به هیچ وجه حاضر نیستم که روزی شریک زندگی تو باشم.اگر چه عمر زندگی ما چون گلهای بهاری کوتاه ولی ، در همین مدت کم توانستم به طبیعت فرومایه و پست تو پی ببرم و کلّیه ی اخلاق و صفات تو برای من روشن شد، مطمئن باش این خشونت و طبع خویی زیاد تو مرا بیچاره خواهد کرد اگر ازدواج ما سر بگیرد، تمام عمر با پشیمانی خواهم گریست و افسانه ی آشنایی ما پایانش جدایی بود.ولی جدا از هم خوشبخت خواهیم بود. و حالا لازم است بگوییم که این موضوع را هیچ گاه فراموش مکن و مطمئن باش این نامه را سر سری نمی نویسم و چقدر ناراحت کننده است اگر باز هم بخواهی در صدد زندگی با من باشی، بنابراین از تو می خواهم جواب نامه را ندهی چون نامه ی تو سراسر دروغ و تظاهر و غیر از محبت است و من تصمیم گرفته ام برای همیشه تو را با یادگار روزهای تلخ عشقت فراموش کنم چون دیگر به هیچ و جه نمی توانم با تو بمانم. (وحالا اگر می خواهی به محبت واقعی من پی ببری نا مه ام را یک خط در میان بخوان) نه از دریا و قایق می نویسم نه از زخم شقایق می نویسم به یاد لحظه های با تو بودن به یاد آن دقایق می نویسم
طراح: حسین یعقوبی |